یک متر کمتر در توجیح حواس پرتی من
به نام خدا...سلام
با یه خاطره، افتتاحِ سیاه مشقامو در این وبلاگ که قرار هست تا همیشه همراه من باشد شروع می کنم...
گفت اگه زحمتی نیست، حاج خانم لطف کن این عمامه منو بشور..یه چشم گفتیم و عمامه رو گرفتم..ممنونم خانم عزیزم
چون زیاد کثیف نبود، گذاشتم داخل ماشین لباس شویی..نمی دونم حواسم کجا بود که ... ، وقتی برگشتم که بذارم خشک بشه..
آخ آخ ببین چه شده.. یه متر از پارچه عمامه بیرون مونده و درِ ماشین لباس شویی بسته بودم..
چشمتون روز بد نبینه، پاره شده بود:) .. منم با کمال خون سردی قیچی آوردم و خیلی مرتب و تمییز قیچی زدم و اون یه متر رو جدا کردم..
طبق همیشه بند کشی کردیم و گذاشتیم تا نمِ پارچه عمامه خشک بشه..وقتی خواستم بدم دست حاجی جون، گفتم حاجی این که طولش ماشاالله شش یا هفت متره... حالا یه مترش کمتر.. حاجی خندید و متوجه ماجرا شد.. بنده خدا دیگه هیچی نگفت:)
پ ن : تصمیم گرفتم که برای هر کاری حواسمو کاملا جمع کنم.. حتی کارای ساده ای مثل وبلاگ نویسی، چون فقط متعلق به خودم نیست...
و من الله توفیق
.: مشکاة :.